من انشایم را با نام خدا اغاز میکنم.

ما صبح های تابستانمان را تا لنگ ظهر در خواب های رنگ رنگی و کابوس های امتحان زبان فارسی و هم چنین مطالعات سپری میکنیم سپس بیدار شده  آبی به چشمان نیمه بازمان زده و سر صبحونه مینشینیم و چند لقمه ای خورده و راهی دنیای مجازی میشویم و پس اندی وب گردی به کانون داغ خانواده باز گشته و نهارمان را تناول میکنیم.

پس از نهار تصمیم میگیریم از این علافی بیاییم بیرون و اندی هم درس میخوانیم و تفریحات سالم میکنیم و سپس مینشینیم تا خود عصر فیلم های چرت و کتاب های از اون چرت تر رو میبینیم و بعد از اینکه حوصله یمان حسابی سرریز شد دوباره به دنیای مجازیمان باز میگردیم و از پشت این ویترین های چشممان(عینکم)به دنیای مجازی خیره میشویم.

عصر طی یک عادت همیشگی ساعت 7 همراه با خانم والده راهی پیاده روی میشویم و یک صفایی به روح و روان خویش داده و سپس به بیت خویش بازگشته و پس از تناول شام،تا نصف شب نشسته و ادامه ی فیلم های چرتمان را میبینیم و از اونجایی که عادت کردیم روی کتاب هایمان خوابمان ببرد و همین طور شبانگاهان همین جور یک هویی سلول های خاکستری مغزمان آلرت میشود مینشیم و کمی درس خوانده و زان پس به خواب خرگوشیمان فرو میرویم....

اصلا برنامه رو حال میکنید؟؟؟میبینید چقدر هزار ماشاله پر باره؟؟

بی ربط نوشت:اهنگ وب از قیصره...با اینکه یکم قدیمی شده ولی من خیلی دوسش دارم...واااای که چه خاطره های خوبی با این اهنگ دارم..


موضوعات مرتبط: زندگی من ، طنز نوشت ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 8 شهريور 1393برچسب:, | 18:21 | نویسنده : پریشاد |
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By BlackSkin :.